آواتار پس از 1900 سال قسمت هشتم



















Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


اواتار بهترین کارتون دنیا

اواتار انگ و اواتار کورا

 آب ، خاک ، آتش ، باد

همیه دوست داشتم مثل کارتون آواتار مردم بتونند عناصرو کنترل کنند 

همه فکر می کنند آواتار یه شخصیت کارتونیه ولی من باور دارم اون واقعیه

آخرین آواتار 

کتاب اول : آب 

قسمت هشتم : صدایی در تاریکی 

خوشبختان تونستم به موقعه جا خالی بدم . منم آبی ک تو حوض بود را بلند کردم و تاف را پرت کردم اون طرف . اونم بیکار ننشست. تعجب کردم چرا این صرو صداها کورا وبقیه را بیدار نکرد . ناگهان دیدم یه آتش به تاف خورد و  اونو پرت کرد سمت پنجره به پشت سرم نگاه کردم دیدم ماکو وبقیه اونجا بودند . تاف داشت بهمون حمله می کرد که من با خون افزاری اونو سمت خودم آوردم . وبا طناب بستمش . ولی اون تونست خودش را آزاد کنه . حالا ما لب پرتگاه بودیم . هممون داشتیم بهش حمله می کردیم که یهو تاف با خاک افزاری ماکو را پرت کرد . کورا داد زدند : ماکو ! من سریع دست ماکو را یخ کردم وکشیدمش بالا . کورا پرید تو بغل ماکو البته بعدش معذرت خواهی کرد. من با آب دست تاف را بستم و مواضب بودم خودشو آزاد نکنه بردمش به اتاق و درو قفل کردم . سویین داشت گریه می کرد گفت : باورم نمیشه مامان همچین کاری بکنه . من سعی کردم لین وسویین را آرام کنم . تن زین گفت : بهتره بریم بخوابیم . داشتیم می رفتیم که سویین برگشت گفت : من می دونم نو آواتاری. خیلی تعجب کردم سویین از کجا فهمید ؟

.

.

.

.

خوب تمام شد 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در یک شنبه 16 شهريور 1393برچسب:,ساعت12:14 قبل از ظهرتوسط کورا نیایش | |